stat counter
تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 19 April , 2024
  • کد خبر : 438764
  • 04 خرداد 1401 - 19:09
2

جایی که باید می‌بودم

جایی که باید می‌بودم

او را میان قهرمانان کمونیست، در قبرستانی در بوداپست به خاک سپردند. روی سنگ قبر او یکی از مهم‌ترین جملاتش را حک کردند که در دفاع از خودش گفته بود «من جایی بودم که باید می‌بودم و کاری را کردم که باید می‌کردم.»

قلم | qalamna.ir :

روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: « بیشتر از سه دهه بر مجارستان حکومت کرد و مثل دیگر رهبران کمونیست اروپای شرقی، به دیکتاتوری شناخته می‌شد. به کمک شوروی و در سال اشغال مجارستان (۱۹۵۶) در آن کشور به قدرت رسید و تا اواخر دهه ۱۹۸۰ قدرت را حفظ کرد. شخصیت فردی و کارنامه سیاسی‌اش جمع اضداد بود. «شیوه حکمرانی‌اش طوری بود که حتی مخالفانش نیز – هر چند از سر اجبار – به او احترام می‌گذاشتند… چهره مقتدری بود ولی برحسب ملاک‌های جنگ سرد، سیاستمدار رئوف و ملایمی محسوب می‌شد. او زندگی ساده‌ای با همسرش ماریا داشت و به فساد کشانده نشده بود، نه ویلاهای آن‌چنانی مالامال از خدم و حشم، نه حساب‌های بانکی مخفیانه در سوییس و نه کت‌ و شلوارهای ساویل رو. کادار هرگز اجازه شکل‌گیری کیش پرستش شخصیتش را نداده بود. پیداکردن عکسی از او در بوداپست کار دشواری بود و روزنامه اصلی حزب به‌ندرت عکسی از او چاپ می‌کرد.»

او تا جایی که می‌شد، کشورش را از دخالت‌های شوروی حفظ کرد و همزمان بسیاری از محدودیت‌های رایج در کشورهای کمونیستی را برداشت. حتی شرایط فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی را برای عده زیادی از کسانی که با حکومت همراه نبودند اما معترض و مخالف محسوب نمی‌شدند نیز ایجاد کرد.

اما این سکه روی دیگری هم داشت. او هرگز از آن چه در سال ۱۹۵۶ روی داده بود حرف نمی‌زد و به قول ویکتور شبشتین «نباید فراموش کرد که قرارداد اجتماعی او با مجارستانی‌ها در درجه نخست منوط به ادامه سکوت مردم درباره حوادث آن سال تراژیک بود. به عبارتی، هر دو طرف تصمیم گرفته بودند که در این باره سکوت کنند. حتی ناراضیان مجار و اصلاح‌طلبان درون‌حزبی هم حاضر به صحبت درباره حوادث ۱۹۵۶ نبودند و اساسا آن را تابویی بزرگ تلقی می‌کردند.»

اما کادار هرچه پیرتر شد، هم خودش و هم شیوه‌های حکمرانی‌اش رو به زوال رفتند و حتی هوش و حواسش مختل شد. «در جلسات مدام حرف‌های تکراری می‌زد و در تک‌گویی‌های طولانی و درهم‌برهمش سررشته کلام را گم می‌کرد. برخی همکارانش از رفتارهای او خجالت می‌کشیدند و آرزو می‌کردند که ‌ای کاش این پیرمرد داوطلبانه از کرسی قدرت پایین برود.»

خودش چه احساسی داشت؟ شب‌ها به‌سختی می‌خوابید و همیشه احساس گناه می‌کرد. از نقشی که در سرکوب‌های سال ۱۹۵۶ داشت شرمنده بود و خون‌هایی که همان زمان و بعدها ریخته بود بر وجدانش سنگینی می‌کرد. حتی شکست حکومتش در مدیریت اقتصاد و اداره جامعه را نیز می‌دید. بحران اقتصادی به مغز استخوان مجارستان رسیده بود و این کشور در برخی آمارها، مثل نرخ خودکشی در کل اروپا پیشتاز بود. سرانجام آنهایی که مصمم به حفظ حکومت کمونیستی در مجارستان بودند، با این باور که بدون کادار اوضاع بهتر می‌شود، ضد او توطئه کردند و با این استدلال که «زمان بازنشستگی‌اش فرارسیده و سنش خیلی بالاست و منافع حزب چنین اقتضا می‌کند» او را کنار گذاشتند.

کادار عزل شد و چندی بعد از دنیا رفت اما آنهایی که زیر پای او را خالی کرده بودند نیز به هدف‌شان نرسیدند. حزب کمونیست به فساد کشیده شده و محکوم به سقوط بود و هرچند کادار با آن چه کرد و نکرد در این تباهی نقش مهمی داشت اما همه‌ چیز به او برنمی‌گشت. یانوش کادار ۲۵ مه ۱۹۱۲ متولد شد و تابستان ۱۹۸۹ از دنیا رفت.»

انتهای پیام

هشتگ: , , , , , , , , ,

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.